سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 سوء تفاهم بزرگ تاریخ ... - انتظار

سوء تفاهم بزرگ تاریخ ...

چهارشنبه 97 مرداد 17 ساعت 11:51 عصر

سوء تفاهم بزرگ تاریخ ...

داستان همه ما انسان­ها همچون داستان زیبای پینوکیو است که از عروسکی چوبی که توسط پدر ژپتو خلق شده بود، تبدیل به آدم شد ولی زمانی که عروسک چوبی بود، خودش نمی­دانست چه سرانجام زیبایی در انتظار اوست. در واقع پینوکیو پس از اتفاقات گوناگون و تلخ و شیرینی که برایش رخ داد و پس از تجربه همه جذابیت­های ظاهری و فریب­های دنیا، تبدیل به آدم شد. انسان نیز پس از چشم گشودن در این دنیا، بر اساس فطرت خداجوی خود که خالق او در وجودش به ودیعه گذاشته است، به دنبال رسیدن به اصل و ریشه خود می­گردد. که این رسیدن به اصل آدمیت یا به عبارت دیگر تحقق کامل آدمیت در وجود انسان، همان ظهور زیبایی است که منظور خداوند از خلقت این عالَم می­باشد و با ظهور این زیبایی، انسان به آرامش درونی، رضایت خاطر، لذت واقعی، خوشبختی عمیق – یا هر اسمی که بر آن می­توان گذاشت- می­رسد.

این بحث بیش از آن که اعتقادی باشد، یک مسئله روانشناسی است. جستجوی آدمیت، یکی از مشخصات ذاتی هر انسانی است و انسان گریزی از جستجوی آدمیت ندارد. ولی از بدو تولد و قدم گذاشتن در این دنیا، خبر از گمشده خود ندارد و شاید هم نمی­داند که اصلاً گمشده­ای دارد. بر اساس آیه 6 سوره انشقاق – یا أیها الانسان إنّکَ کادحٌ الی رَبّک کَدحاً فملاقیه- انسان تلاش کننده­ای است به سوی پروردگار خود، همراه با رنج و سختی، تا اینکه بالاخره پروردگار خود را ملاقات می­کند. پس همه انسان­ها، چه مومن و چه کافر، در تلاشند تا گمشده حقیقی خود را که همان ملاقات با پروردگار است، پیدا کنند. و هیچ چیز در این عالَم جز گمشده حقیقی، آنها را آرام نمی­کند.

یکی گمشده خود را در علم و دانش و کشف قوانین علمی این عالَم جستجو می­کند. همچون ارشمیدس که با یافتن قانون شناوری، خوشحال شده و فریاد زد «یافتم! یافتم!». یکی در مال و ثروت، یکی در غذای لذیذ، یکی در لذت­های جنسی، یکی در شهرت، یکی در مقام و منسب، و به همین ترتیب هر کسی گمشده خود را در چیزی جستجو می­کند. اصلاً دلیل اینکه انسان­ها خصوصاً جوان­های این روزگار، به دنبال مدل­های مو و مُدهای لباس و موسیقی­های غنایی و غیرغنایی گوناگونی هستند و هر از گاهی به شکلی و صورتی در شهر ظاهر می­شوند و به ترانه­ای خو می­کنند و به معشوقی دل می­بندند، همین یافتن گمشده­ای است که نمی­دانند چیست. سوء تفاهم بزرگ تاریخ این است که تصور می­شود مومن به دنبال ملاقات با خدا می­گردد و کافر به دنبال غیر خداست.

 

ماییم که گه نهان و گه پیداییم                                     گه مومن و گه یهود و گه ترساییم

تا این دل ما قالب هر دل گردد                                        هر روز به صورتی برون می­آییم

مولوی

لذا همه رفت و آمدها و بالا و پایین شدن­هایی که در موقعیت­ها و جایگاه­ها و روابط اجتماعی انسان­ها مشاهده می­شود، همان جستجوی معشوق با چشم و گوش بسته است. در واقع عشق به معشوق ازلی، ولوله­ای در این عالَم بر پا کرده است. ولی خاصیت این دنیا این است که انسان را به خود و لذت­های ظاهری خود مشغول می­کند. همانطور که پینوکیو پس از جدا شدن از پدر ژپتو، در کشمکش میان فرشته مهربان از یک طرف، و گربه و روباه مکار از طرف دیگر، قرار داشت و لذت­های سطحی و ظاهری این دنیا او را فریب می­داد، انسان نیز دائماً و لحظه به لحظه در این کشمکش قرار دارد. در میان این غوغای برپا شده و غبار برخاسته از آن، حضرت حق گاهی نشانه­ای از نشانه­های خود را به انسان­ها می­نماید و پیامبری به سوی او می­فرستد تا تذکر و یادآوری برای او باشد و او گمشده واقعی خود را بشناسد و آن را انکار نکند و عمر گرانمایه خود را صرف اهداف سطحی و زودگذر که لذت واقعی آدم بودن را به او نمی­چشانَد، نکند.

آن شعری که شاعری می­گوید، اثری که نقاش خلق می­کند، جوانمردی و غیرتی که پهلوان بروز می­دهد، دستگیری از نیازمندی که یک ثروتمند می­کند، عبادت و راز و نیازی که یک عبد انجام می­دهد، همه و همه از جمله نشانه­های آدمیت و خلق زیبایی است که اراده خداوند در این عالَم به ظهور می­رساند و همین امور است که آرامش واقعی را به انسان می­چشانَد، همانند ستون­های یک ساختمان به هنگام زلزله. هنگام زلزله انسان­ها از تلاطم و اضطراب و آشفتگی، به ستون­های ساختمان پناه می­برند و آرام می­گیرند. ستون­ها از آن جهت که ریشه در زمین داشته و زمین بی­نهایت باثبات است، مایه آرام و قرار هستند. امور نیکوی این عالم هم چون از سرچشمه بی­نهایت نشأت می­گیرند، مایه آرام و قرار و سکون انسان در تلاطم و آشفتگی دنیایی هستند. همانند یک گٌل که برای رشد روزانه نیاز به آب و خاک و نور خورشید دارد. اگر نور خورشید را از گٌل بگیرند، آن گٌل به اشتباه به سراغ نور لامپ حرکت خواهد کرد. انسان هم دائماً و لحظه به لحظه نیاز به تقویت روح خود با لذت­های واقعی دارد تا به اشتباه به سمت لذت­های کاذب نرود.

اگر ثروت ثروتمند به او لذت داده بود، دیگر نیازی به دستگیری از نیازمندان نداشت. اگر قدرت و زور بازوی پهلوان به او آرامش داده بود، هیچ­گاه در مقابل حریف ضعیف­تر، جوانمردی نمی­کرد. اگر علم عالِم به او رضایت خاطر داده بود، هرگز فروتنی از خود بروز نمی­داد. به  عنوان مثال، هنگام یاد کردن از حاتم طائی، هیچ وقت از ثروت فراوان او تعریف نمی­شود، بلکه بخشندگی او تمجید می­شود. یا به هنگام تجلیل از پوریای ولی، جوانمردی او در مقابل حریف ضعیف­تر انسان را به وجد می­آورد نه زور بازوی او. به عبارت دیگر، اثر نیکویی که امثال این بزرگان در تاریخ خلق کرده­اند، چون به بی­نهایت وصل است، تا ابدیت در یادها باقی است.

اگر انسان را به حال خود واگذارند، بر اساس فطرت خداجوی خود، به دنبال خَلق زیبایی و آرامش حقیقی حرکت خواهد کرد. ولی صد حیف که سرگرمی­های دنیا او را رها نکرده و اتفاقاً با این فریب که می­خواهند او را به لذت و شادی برسانند، به سراغش می­آیند. همانند پینوکیو که توسط کاروانی به شهربازیی برده شد که در آنجا همه چیز آزاد بود و هیچ قید و بند و قانونی وجود نداشت و هر بازی که دلشان می­خواست می­کردند، انسان هم با انبوهی از سرگرمی­ها محاصره شده است که مجال تفکر و سیر و سلوک را از او گرفته­اند.

پینوکیو پس از فراغت از شهربازی، تبدیل به الاغی شد که با آدم شدن که استعداد بالقوه او بود، بسیار فاصله داشت. متأسفانه در جامعه کنونی ما هم با هدف ارشاد انسان­ها، یک سرگرمی غیر شرعی را از او می­گیرند و سرگرمی دیگری به او می­دهند تا او شاد زندگی کند. غافل از اینکه خود آن هم حجابی می­شود تا انسان به آرامش حقیقی و لذت واقعی زندگی دست پیدا نکند. و این امر باعث سرخوردگی او شده و بر حُزن و اندوه او خواهد افزود. «ما را به خیر تو امیدی نیست، شر مَرسان!». این حُزن و اندوه از روز ازل که انسان از وطن اصلی خود جدا شد، در وجود او باقی مانده است و جز با بازگشت به وطن اصلی و اتصال به مبدأ بی­منتهای خود، رفع نشده و انسان به شادی حقیقی نخواهد رسید.

از نیستان تا مرا ببریده­اند                          از نفیرم مرد و زن نالیده­اند

شاهد ما بر این مدعا این است که شرایط فعلی جامعه ما از لحاظ تعداد خواننده، موسیقی و کنسرت، از لحاظ تنوع پوشش و مدل مو و چهره، از لحاظ تنوع غذا، از لحاظ انواع ورزش­ها و تفریح­های جدید، از لحاظ برنامه­های تلویزیونی سرگرم­کننده و به ظاهر شاد، از لحاظ انواع مدل­های خودروهای شخصی و لوازم مدرن زندگی، نسبت به سال­های پیشین بهره بیشتری دارد، ولی نه تنها انسان­ها واقعاً شادتر و آرام­تر نشده­اند بلکه از خاطرات و صمیمیت­ها و دوستی­های گذشته، به عنوان خوشی­های ماندگار یاد می­کنند.

پینوکیو سرانجام، پشیمان از اینکه عمر گرانمایه خود را در شهربازی صرف کرده و حاصلی جز الاغ شدن برای او نداشت، تصمیم گرفت به خانه و نزد پدر ژپتو بازگردد. او پس از پشت سر گذاشتن رنج و سختی و رها شدن از شکم تاریک نهنگ، در نهایت آدم شد. و خود او هم از سرانجام زیبایی که پیدا کرده بود، بسیار لذت برد. انسان هم تنها با بازگشت به اصل خود و ملاقات با خالق خود و ظهور همه استعدادهای خدادادی خود، و البته به مدد و دستگیری یار دلسوز همیشه همراه خود – یعنی امام زمان (ع) به عنوان الگو و اسوه – به آن سرنوشت زیبایی که منتظر اوست خواهد رسید. و آنجاست که همگان از این زیبایی، اوج لذت حقیقی را خواهند برد و آرامش واقعی و قلبی را تجربه خواهند کرد.[1]  إن­شاءلله...



[1] لازم به ذکر است داستان پینوکیو در عین زیبایی یک نقطه تاریک دارد و آن هم نجات پدر ژپتو به عنوان خالق پینوکیو از شکم نهنگ توسط پینوکیو به عنوان مخلوق است، که پرداختن به آن مجالی دیگر می­طلبد.


نوشته شده توسط :

نظرات دیگران [ نظر]