سوء تفاهم بزرگ تاریخ ...
داستان همه ما انسانها همچون داستان زیبای پینوکیو است که از عروسکی چوبی که توسط پدر ژپتو خلق شده بود، تبدیل به آدم شد ولی زمانی که عروسک چوبی بود، خودش نمیدانست چه سرانجام زیبایی در انتظار اوست. در واقع پینوکیو پس از اتفاقات گوناگون و تلخ و شیرینی که برایش رخ داد و پس از تجربه همه جذابیتهای ظاهری و فریبهای دنیا، تبدیل به آدم شد. انسان نیز پس از چشم گشودن در این دنیا، بر اساس فطرت خداجوی خود که خالق او در وجودش به ودیعه گذاشته است، به دنبال رسیدن به اصل و ریشه خود میگردد. که این رسیدن به اصل آدمیت یا به عبارت دیگر تحقق کامل آدمیت در وجود انسان، همان ظهور زیبایی است که منظور خداوند از خلقت این عالَم میباشد و با ظهور این زیبایی، انسان به آرامش درونی، رضایت خاطر، لذت واقعی، خوشبختی عمیق – یا هر اسمی که بر آن میتوان گذاشت- میرسد.
این بحث بیش از آن که اعتقادی باشد، یک مسئله روانشناسی است. جستجوی آدمیت، یکی از مشخصات ذاتی هر انسانی است و انسان گریزی از جستجوی آدمیت ندارد. ولی از بدو تولد و قدم گذاشتن در این دنیا، خبر از گمشده خود ندارد و شاید هم نمیداند که اصلاً گمشدهای دارد. بر اساس آیه 6 سوره انشقاق – یا أیها الانسان إنّکَ کادحٌ الی رَبّک کَدحاً فملاقیه- انسان تلاش کنندهای است به سوی پروردگار خود، همراه با رنج و سختی، تا اینکه بالاخره پروردگار خود را ملاقات میکند. پس همه انسانها، چه مومن و چه کافر، در تلاشند تا گمشده حقیقی خود را که همان ملاقات با پروردگار است، پیدا کنند. و هیچ چیز در این عالَم جز گمشده حقیقی، آنها را آرام نمیکند.
یکی گمشده خود را در علم و دانش و کشف قوانین علمی این عالَم جستجو میکند. همچون ارشمیدس که با یافتن قانون شناوری، خوشحال شده و فریاد زد «یافتم! یافتم!». یکی در مال و ثروت، یکی در غذای لذیذ، یکی در لذتهای جنسی، یکی در شهرت، یکی در مقام و منسب، و به همین ترتیب هر کسی گمشده خود را در چیزی جستجو میکند. اصلاً دلیل اینکه انسانها خصوصاً جوانهای این روزگار، به دنبال مدلهای مو و مُدهای لباس و موسیقیهای غنایی و غیرغنایی گوناگونی هستند و هر از گاهی به شکلی و صورتی در شهر ظاهر میشوند و به ترانهای خو میکنند و به معشوقی دل میبندند، همین یافتن گمشدهای است که نمیدانند چیست. سوء تفاهم بزرگ تاریخ این است که تصور میشود مومن به دنبال ملاقات با خدا میگردد و کافر به دنبال غیر خداست.
ماییم که گه نهان و گه پیداییم گه مومن و گه یهود و گه ترساییم
تا این دل ما قالب هر دل گردد هر روز به صورتی برون میآییم
مولوی
لذا همه رفت و آمدها و بالا و پایین شدنهایی که در موقعیتها و جایگاهها و روابط اجتماعی انسانها مشاهده میشود، همان جستجوی معشوق با چشم و گوش بسته است. در واقع عشق به معشوق ازلی، ولولهای در این عالَم بر پا کرده است. ولی خاصیت این دنیا این است که انسان را به خود و لذتهای ظاهری خود مشغول میکند. همانطور که پینوکیو پس از جدا شدن از پدر ژپتو، در کشمکش میان فرشته مهربان از یک طرف، و گربه و روباه مکار از طرف دیگر، قرار داشت و لذتهای سطحی و ظاهری این دنیا او را فریب میداد، انسان نیز دائماً و لحظه به لحظه در این کشمکش قرار دارد. در میان این غوغای برپا شده و غبار برخاسته از آن، حضرت حق گاهی نشانهای از نشانههای خود را به انسانها مینماید و پیامبری به سوی او میفرستد تا تذکر و یادآوری برای او باشد و او گمشده واقعی خود را بشناسد و آن را انکار نکند و عمر گرانمایه خود را صرف اهداف سطحی و زودگذر که لذت واقعی آدم بودن را به او نمیچشانَد، نکند.
آن شعری که شاعری میگوید، اثری که نقاش خلق میکند، جوانمردی و غیرتی که پهلوان بروز میدهد، دستگیری از نیازمندی که یک ثروتمند میکند، عبادت و راز و نیازی که یک عبد انجام میدهد، همه و همه از جمله نشانههای آدمیت و خلق زیبایی است که اراده خداوند در این عالَم به ظهور میرساند و همین امور است که آرامش واقعی را به انسان میچشانَد، همانند ستونهای یک ساختمان به هنگام زلزله. هنگام زلزله انسانها از تلاطم و اضطراب و آشفتگی، به ستونهای ساختمان پناه میبرند و آرام میگیرند. ستونها از آن جهت که ریشه در زمین داشته و زمین بینهایت باثبات است، مایه آرام و قرار هستند. امور نیکوی این عالم هم چون از سرچشمه بینهایت نشأت میگیرند، مایه آرام و قرار و سکون انسان در تلاطم و آشفتگی دنیایی هستند. همانند یک گٌل که برای رشد روزانه نیاز به آب و خاک و نور خورشید دارد. اگر نور خورشید را از گٌل بگیرند، آن گٌل به اشتباه به سراغ نور لامپ حرکت خواهد کرد. انسان هم دائماً و لحظه به لحظه نیاز به تقویت روح خود با لذتهای واقعی دارد تا به اشتباه به سمت لذتهای کاذب نرود.
اگر ثروت ثروتمند به او لذت داده بود، دیگر نیازی به دستگیری از نیازمندان نداشت. اگر قدرت و زور بازوی پهلوان به او آرامش داده بود، هیچگاه در مقابل حریف ضعیفتر، جوانمردی نمیکرد. اگر علم عالِم به او رضایت خاطر داده بود، هرگز فروتنی از خود بروز نمیداد. به عنوان مثال، هنگام یاد کردن از حاتم طائی، هیچ وقت از ثروت فراوان او تعریف نمیشود، بلکه بخشندگی او تمجید میشود. یا به هنگام تجلیل از پوریای ولی، جوانمردی او در مقابل حریف ضعیفتر انسان را به وجد میآورد نه زور بازوی او. به عبارت دیگر، اثر نیکویی که امثال این بزرگان در تاریخ خلق کردهاند، چون به بینهایت وصل است، تا ابدیت در یادها باقی است.
اگر انسان را به حال خود واگذارند، بر اساس فطرت خداجوی خود، به دنبال خَلق زیبایی و آرامش حقیقی حرکت خواهد کرد. ولی صد حیف که سرگرمیهای دنیا او را رها نکرده و اتفاقاً با این فریب که میخواهند او را به لذت و شادی برسانند، به سراغش میآیند. همانند پینوکیو که توسط کاروانی به شهربازیی برده شد که در آنجا همه چیز آزاد بود و هیچ قید و بند و قانونی وجود نداشت و هر بازی که دلشان میخواست میکردند، انسان هم با انبوهی از سرگرمیها محاصره شده است که مجال تفکر و سیر و سلوک را از او گرفتهاند.
پینوکیو پس از فراغت از شهربازی، تبدیل به الاغی شد که با آدم شدن که استعداد بالقوه او بود، بسیار فاصله داشت. متأسفانه در جامعه کنونی ما هم با هدف ارشاد انسانها، یک سرگرمی غیر شرعی را از او میگیرند و سرگرمی دیگری به او میدهند تا او شاد زندگی کند. غافل از اینکه خود آن هم حجابی میشود تا انسان به آرامش حقیقی و لذت واقعی زندگی دست پیدا نکند. و این امر باعث سرخوردگی او شده و بر حُزن و اندوه او خواهد افزود. «ما را به خیر تو امیدی نیست، شر مَرسان!». این حُزن و اندوه از روز ازل که انسان از وطن اصلی خود جدا شد، در وجود او باقی مانده است و جز با بازگشت به وطن اصلی و اتصال به مبدأ بیمنتهای خود، رفع نشده و انسان به شادی حقیقی نخواهد رسید.
از نیستان تا مرا ببریدهاند از نفیرم مرد و زن نالیدهاند
شاهد ما بر این مدعا این است که شرایط فعلی جامعه ما از لحاظ تعداد خواننده، موسیقی و کنسرت، از لحاظ تنوع پوشش و مدل مو و چهره، از لحاظ تنوع غذا، از لحاظ انواع ورزشها و تفریحهای جدید، از لحاظ برنامههای تلویزیونی سرگرمکننده و به ظاهر شاد، از لحاظ انواع مدلهای خودروهای شخصی و لوازم مدرن زندگی، نسبت به سالهای پیشین بهره بیشتری دارد، ولی نه تنها انسانها واقعاً شادتر و آرامتر نشدهاند بلکه از خاطرات و صمیمیتها و دوستیهای گذشته، به عنوان خوشیهای ماندگار یاد میکنند.
پینوکیو سرانجام، پشیمان از اینکه عمر گرانمایه خود را در شهربازی صرف کرده و حاصلی جز الاغ شدن برای او نداشت، تصمیم گرفت به خانه و نزد پدر ژپتو بازگردد. او پس از پشت سر گذاشتن رنج و سختی و رها شدن از شکم تاریک نهنگ، در نهایت آدم شد. و خود او هم از سرانجام زیبایی که پیدا کرده بود، بسیار لذت برد. انسان هم تنها با بازگشت به اصل خود و ملاقات با خالق خود و ظهور همه استعدادهای خدادادی خود، و البته به مدد و دستگیری یار دلسوز همیشه همراه خود – یعنی امام زمان (ع) به عنوان الگو و اسوه – به آن سرنوشت زیبایی که منتظر اوست خواهد رسید. و آنجاست که همگان از این زیبایی، اوج لذت حقیقی را خواهند برد و آرامش واقعی و قلبی را تجربه خواهند کرد.[1] إنشاءلله...
[1] لازم به ذکر است داستان پینوکیو در عین زیبایی یک نقطه تاریک دارد و آن هم نجات پدر ژپتو به عنوان خالق پینوکیو از شکم نهنگ توسط پینوکیو به عنوان مخلوق است، که پرداختن به آن مجالی دیگر میطلبد.
نوشته شده توسط :
از کجا آمده ام؟ آمدنم بهر چه بود؟
این سوال که «ما انسانها و این عالَم برای چه خلق شدهایم و ماهیت آدم و عالَم چیست؟» در طول تاریخ ذهن انسانهای زیادی را به خود مشغول کرده است. گروههای مختلفی از انسانها سعی کردهاند به این سوال پاسخ مناسب دهند. از جمله دانشمندان، فلاسفه و عرفا. ظاهراً در این میان عرفا به زبان عرفان پاسخ کاملتر و زیباتری برای این سوال پیدا کردهاند.
«این عالَم تجلّی وجود حق تعالی است برای اظهار زیبایی خود»
همانند یک دختر زیبارو که تمایل دارد زیبایی خود را به نمایش بگذارد تا همه مردان از زیبایی او لذت برند. در میان حیوانات نیز مشاهده میشود که حیوانات ماده با رفتار و حرکاتی به دنبال جلب توجه و جذب حیوانات نر هستند. البته این مثالها جهت نزدیک شدن ذهن به مسئله موردنظر است، وگرنه ذات اقدس خداوند، بزرگتر از آن است که ذهن ما توانایی درک و احاطه بر آن را داشته باشد. اصلاً همین عظمت وجود خداوند و دستنیافتنی بودن آن است که منجر به خلقت این عالم پَست (نسبت به آن وجود أعلی) شده است. کلمه «دنیا» هم که از ریشه دنی (پَست) مشتق شده است، به این دلیل به عالَم ظاهر اطلاق میشود.
این تجلی وجود حق تعالی در این عالم غوغایی ب پا کرده است. در واقع پادشاه ازلی عالم، به همه موجودات بار عام داده است، تا همگی از این زیبایی لذت ببرند. از کوچکترین ذره تا بزرگترین آن، همه عالم در عشق محبوب و معشوق خود در گردشند و در این جشن به کاری مشغول. چون به اینجا تعلق نداشته و جملگی در پی وصل شدن به اصل خویش و بازگشت به وطن حقیقی خود هستند.
فرشتگان و جنّیان به کاری که برای آن خلق شدهاند، مشغولند و در واقع قوانین ثابت خداوندی را اجرا میکنند. زمین شرایط زیست را برای گیاهان و حیوانات و انسانها فراهم کرده است. خورشید منبع انرژی و گرمابخش و روشنیبخش زمین و ساکنان آن است. آب، زندگی را روی زمین به جریان انداخته است. گیاهان و درختان، اکسیژن و غذای لازم را برای حیوانات و انسانها تأمین میکنند. حیوانات، غذا و خدمات دیگری را در اختیار انسان گذاشتهاند. و بالاخره انسان به عنوان اشرف مخلوقات و جانشین مقام خداوندی روی زمین، وظیفه سنگینی را بر دوش دارد. در واقع همه مخلوقات دیگر در خدمت و مسخر (در اختیار) انسان هستند تا او وظیفه خود را به نحو احسن انجام دهد. به عبارت دیگر تجلّی وجود حق تعالی به دست انسان به نحو کاملتر و زیباتری تحقق مییابد.
زیبایی این امر آنجاست که انسان حق انتخاب دارد و قدرت تشخیص حق و باطل. انسان باید خود با الهام از جانِ جهان یا همان آفریدگار خود، این جهان را به زیباترین شکل بسازد و جلوهگر زیباییهای وجود حق تعالی روی زمین باشد. همانطور که مخلوقات دیگرِ خداوند، از شور و حرارت ناشی از خالق خود، در عالَم به حرکت و تکاپو افتادهاند، انسان نیز اراده خداوند را جهت اظهار این شور و حرارت در وجود خود احساس میکند. اراده حضرت حق، گاهی به یک شاعر با طبع لطیف الهام میشود و از زبان او سخن میگوید. گاهی در وجود یک نقاش غوغایی بر پا میکند و با دست او یک اثر هنری زیبا خلق میکند. گاه در دل یک نوازنده ساز جای میگیرد و یک موسیقی روحنواز میآفریند. گاهی در ذهن یک دانشمند، شوری میاندازد و او را در پی حق میفرستد تا حقیقت را دریابد و به دیگران بشناساند. گاهی هم در وجود یک پهلوان رخنه میکند تا خصال نیکوی پهلوانی و جوانمردی را در خود و برای دیگران بروز دهد. و بالاخره در قالب وحی بر انسان پاکی عرضه میشود و او پیامآور حضرت حق میشود برای خلق خدا. تا جاییکه آن انسان پاک و معصوم، میشود دست و زبان و چشم و گوش حضرت خداوند در این جهان. میشود رابط و واصل بین خالق و مخلوق. میشود پیامبر خدا به سمت خلق خدا و رساننده خلق خدا به خدا. همه این الهاماتی که از طریق اراده خداوند به شاعر، نقاش، نوازنده، پهلوان و پیامبر میشود، به این جهت است که همه آفریدگان را به جشنی که در دنیا بر پا شده است، دعوت کند تا همگی از این جشن لذت ببرند.
اگر این جشن به مرحله أعلای خود برسد، آن وقت شاهد تکامل کل جهان از جمله انسانها در همه ابعاد خواهیم بود. در آن دوران مبارک، هزاران حافظ و مولوی، هزاران فرشچیان، هزاران بتهوون و هزاران پوریای ولی ظهور خواهند کرد، که همگی جلوههای گوناگون یک کل واحد هستند و آن وجود عزیز و مقدس حق تعالی است. همه در عین کثرت، وحدت دارند.
اما در این میان شیطان یا همان ابلیس لعین، از انسان رهزنی میکند، تا او به منزل مقصود و شایسته خود نرسد. البته شیطان نیز در دستان قدرت خداوند بوده و در زمین بازی طراحی شده توسط حضرت حق نقشآفرینی میکند. به هر حال شیطان وجود دارد و نمیتوان از نقش مهم او غافل شد.
شیطان به تبع ماجرای پیش آمده در روز نخست آفرینش آدم، و قَسمی که خورد مبنی بر گمراه کردن و به هلاکت کشاندن آدم و فرزندان او، همواره مترصد فرصتی بوده است تا مانع شکوفایی استعدادهای انسان شود و به عبارت دیگر او را از لذت بردن از جشن بر پا شده، محروم کند. همانطور که آدم و حوا را به طمع رسیدن به جاودانگی فریب داد، فرزندان آدم را به طمع رسیدن به قدرت جهان و سروری بر عالمیان، فریب داده است.
در طول تاریخ همواره شیطان مشغول به رهزنی از انسان بوده و به هر شکلی قصد فریب او را داشته است. اگر انسانی خود را بیآلایش و غل و غش در اختیار حضرت باریتعالی قرار دهد، اراده حضرت حق نیز از مجرای اعمال و رفتار و گفتار او در این عالم جاری میشود. حال اگر انسانی چنین نکند، راه نفوذ شیطان را بر خود باز کرده و این اراده شیطان است که از مجرای اعمال و رفتار و گفتار او در این عالم جاری میگردد. در واقع انسانها تنها دو گرینه در اختیار دارند. ولایت الهی و ولایت شیطانی. اگر ولایت الهی را نپذیرد به ناچار باید ولایت شیطانی را بپذیرد.
شیطان گاهی در وجود نمرود نفوذ میکند و به او قدرتی میدهد تا بر عالم سروری کند و در عوض شیطان نیز به مقصود دیرین خود که همان گمراهی انسانها و محروم کردن آنها از لذت بردن از این آفرینش است برسد. گاه بر وجود فرعون مسلط میشود، تا او ادعای خدایی کند و شیطان هم مقاصد پلید خود را در زمین پیاده کند. و بالاخره گاهی هم با اشرار یهود معامله میکند و با دادن وعده سروری و آقایی بر جهانیان، اراده خود و آنچه که مطلوب خود است، در میان انسانها جاری کند.
این که میبینیم در طول تاریخ و در کل کره خاکی، انسانها همواره در حال جنگ و منازعه و مناقشه بودهاند، ناشی از عمل شیطان و رهزنی او بوده است. وگرنه انسانها ذاتاً و بر اساس فطرت پاک و خداجوی خود بایستی همگی به سمت خداوند حرکت کنند و جلوهگر جمال و زیبایی خداوند باشند. منتها هنر شیطان این بوده است که به انسانها القا کند که وجود خارجی ندارد و یا وجودش تأثیری بر اعمال و رفتار انسانها ندارد تا بتواند از خصلت قدرتطلبی و برتریجویی انسان، به نفع اهداف خود استفاده کند. و این خودخواهی و تکبر انسان است که در این عالم تکثر ایجاد کرده و او را از خلق زیباییها محروم.
بنابراین انسان بایستی خود را خالی از هر گونه هوای نفس و خودخواهی، در معرض امواج اراده حضرت حقتعالی قرار دهد تا تقدیری را که او برای انسان رقم زده و شایسته میداند، در این عالم محقق شود. به عبارت دیگر انسان چون نی است در دهان معشوق خود. و یا همچون گِل است در دستان خالق خویش. تا آن معشوق زیباروی از پس پرده غیب چه آهنگ زیبایی بنوازد و چه صورت زیبایی بسازد.
هان ای تن خاکی سخن از خاک مگو
جز قصه آن آینه پاک مگو
از خالق افلاک درونت صفتیست
جز از صفت خالق افلاک مگو
مولوی
نوشته شده توسط :
حسین زمان (عج)
حسینِ زمان، همان امام عصر (عج) است. او حرکت خود را از مکه به سمت کوفه آغاز کرده است. از صحرای عرفات گذشته و در مسیر کربلاست. هدف او اصلاح مردم و پُر کردن دنیا از عدالت است.
صفبندیها برای روز عاشورا و واقعه کربلا شروع شده است. هوشیار باشیم و از خود بپرسیم در کدام سپاه به سر میبریم: سپاه حسین (ع) یا سپاه یزید (لعنه الله علیه) ؟
مراقب باشیم تا چون «حُر بن یزید ریاحی» در مقابل امام خود نایستیم و امیدوار باشیم همچون «زُهیر بن قِین» به سپاه امام دعوت شویم.
حسینِ زمان، همان امام عصر (عج) است. او در صحرای کربلا منتظِر یاری ماست.
این است معنای «کلُّ یومٍ عشورا، کلُّ أرضٍ کربلا»
نوشته شده توسط :
اگر که من و تو، همان کاری را بکنیم که همه می کنند؛ قطعاً، به همان نتیجه ای خواهیم رسید که همه می رسند. از راهکارهای تکراری و همیشگی، هرگز نمی توان به دستاوردهای نو و غیرتکراری رسید:
به هرزه، بی می و معشوق عمر می گذرد
بطالتم بس، از امروز کار خواهم کرد
به یاد چشم تو، خود را خراب خواهم ساخت
بنای عهد قدیم استوار خواهم کرد
(حافظ)
دعای عهد قدیم فقط خواندنی نیست؛ کار کردنی- هم- هست، به کار بردنی - هم- هست.
دعای عهد پیمان نامه ایست که - حتماً- به امضای دو طرف باید برسد؛ وگرنه، نه معنا دارد و نه موجودیت! پیمان شکنی ریشه در نادانی و سست عهدی دارد.
نمی شود ندانست و کاری کرد!
آن که نمی داند چه کند، در واقع دارد کاری نمی کند؛ و ای کاش اصلاً کاری نمی کرد! پیامبر دلآگاه و دلسوزمان - حضرت ختمی مرتبت (صلی الله علیه و آله و سلم)- با دلشوره ایی دلسوزانه می گفت: «آن که نادانسته کاری می کند، به جای آنکه کار را درست کند، خراب تر هم خواهد کرد!»
[نهج الفصاحه/سخن شماره 3058]
توبه و تغییر، تنها راه برای کار کردن است.
انقلاب، دیگرگون سازی ست: انقلاب، دیگرگون شدن است. انقلاب، دیگرگون کردن است.
و «خلاقیت»، یعنی اینکه شما کاری بکنید که تا کنون نمی کرده اید؛ و در نتیجه، به دستاوردی نایل شوید که تا کنون در دنیایتان نبوده است.
«انتظار» هم نوعی انقلاب است.
«انتظار» هم نوعی خلاقیت است. از «خلاقیت انتظار» می باید به طور «خلاقانه» بهره گرفت.
وگرنه، همین انتظاری که می توانست بهترین «فرصت» برای «زمین» و «زمان» باشد، به صورت بدترین «تهدید» رخ می تواند نمود!
و با «مدیریت تهدیدها»، بهترین فرصت های انسان و جهان را، بیافرینیم.
از هر فرصتی که به خوبی استفاده نکنیم؛ باور کنید که خودش به بدترین تهدید، تبدیل خواهد شد.
نمی شود کاری نکرد، و به جایی رسید؛ و شاید «مسئله شناسی» نخستسین کاری باشد که باید کرد. آن کس که مسئله هایش را نمی شناسد، و یا اگر می شناسد، آنها را نمی تواند دسته بندی و اولویت بندی کند، حتماً شکست خواهد خورد! ... اما، آن که مسئله خودش را - مسئله اساسی و حیاتی خودش را- به خوبی شناخته است، به واقع در راه نوآوری و «مهندسی مجدد زندگی» گام نهاده است. «خلاقیت»، دوباره دیدن است؛ و «نوآوری»، دست دادن با آینده یی ست که آمدنی ست!
بیایید کاری بکنیم
نوشته شده توسط :
معجزات ریاضی قرآن
براى اولین بار در تاریخ، ما کتابى داریم با اثبات نویسندگى الهى _ ترکیب ریاضى ماوراء انسانى.
بسادگى قابل درک
غیر قابل تقلید
سیستم ریاضى قرآن دو جنبه مهم دارد: (1) انشاء ریاضى، و(2) ساختمان ریاضى قرآن که شامل شماره سوره ها و آیات است. بخاطر این کد ریاضى جامع، کوچگترین تغییر در متن یا ساختمان ترکیبى قرآن، بلافاصله آشکار میشود.
عدد نوزده مخرج مشترک سراسر سیتم ریاضى قرآن است.
جمع کل تعدد تکرار کلمه "خدا" 2698 مرتبه است، یا 142*19. مجموع شماره آیاتى که دارى کلمه "خدا" است، میشود 118123، این عدد هم بر 19 قابل قسمت است، 19*6217 .
1. اولین آیه (1:1)، معروف به "بسم الله، شامل......................19 حرف است.
2. قرآن داراى 114 سوره است که میشود................................19*6 .
3. مجموع آیات در قرآن 6364 است که میشود......................19*234 .
[6234 آیه شماره گذارى شده است و 112 آیه (بسم الله) شماره گذارى نشده است که میشود 6234] توجه کنید که 6+4+3+6 میشود...........19 .
4. بسم الله 114 مرتبه تکرار شده است، با وجود غیبت مرموز آن در سوره 9 (توبه) (درسوره 27 (نمل) دو بار تکرار شده است ) و 114 = ..................................19*6 .
5. از غیبت بسم الله در سوره 9 تا بسم الله اضافى در سوره 27، دقیقا.......... 19 سوره است.
6. مجموع شماره سوره ها از 9 تا 27 (27+26+......+12+11+10+9) = 342 یا ............19*18.
7. این مجموع (342) همچنین مساوى است با مجموع کلمات بین دو بسم الله سوره 27، و 342 =.................................19*18.
8. اولین آیات معروفى که اول وحى شد(سوره علق) (1-5 :96) شامل ...........19 کلمه است.
9. این اولین وحى 10 کلمه اى، داراى 76 حرف است ..................19*4.
10. سوره 96 که از نظر ترتیب زمانى اولین سوره است، داراى ..........19 آیه است.
11. این اولین سوره از نظر ترتیب زمانى، از آخر قرآن ............... شماره 19 است.
12. سوره 96 شامل 304 حرف عربى است، و 304 میشود............19*16.
13. آخرین سوره فرستاده شده(سوره 110) شامل................19 کلمه است.
14. اولین آیه از آخرین سوره وحى شده (1:110) شامل ........19 حرف است.
15. 14 حرف مختلف عربى، 14 "پاراف قرآنى(حروف مقطعه)" مختلف (مانند ا . ل. م، از 2:1) را تشکیل میدهند که در ابتداى 29 سوره قرار دارند. مجموع این اعداد میشود 14+14+29=57 یا 19*3.
16. مجموع 29 سوره اى که "پارافهاى قرآن" در آنها آمده است میشود:
822=68+50+..........+7+3+2، و 822+14 (14 مجموعه پارافها) میشود 836، یا 19*44.
17. بین اولین سوره پاراف دار(2) و آخرین سوره پاراف دار (68)، 38 سوره بدون پاراف وجود دارد.........................19*38.
18. بین اولین و آخرین سوره هاى پاراف دار...................19 مجموعه پاراف دار و بدون پاراف وجود دارد.
19. 30 عدد مختلف در قرآن تکرار شده است: 1،2،3،4،5،6،7،8،9،10،11،12، 19،20،30،40،50،60،70،80، 99،100،200،300،1000،2000،3000،5000،50000، 100000، مجموع این اعداد میشود 162146، که میشود ......19*8534.
این خلاصه فشرده اى بود از معجزات ساده قرآن مجید
اطلاعات کامل تر در : http://efarsi.org/
نوشته شده توسط :